سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و داستان


 
تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی
که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط یک لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟


*************************************************************************************************
با همه? بی‌سر و سامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام
طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی‌ام
دل‌خوش گرمای کسی نیستم آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام
آمده‌ام با عطش سال‌ها تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام
ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی‌ام
خوب‌ترین حادثه می‌دانمت خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟
حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانی‌ام
حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست تشنه? یک صحبت طولانی‌ام
ها به کجا می‌کشی‌ام خوب من ها نکشانی به پشیمانی‌ام

*************************************************************************************************
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد
آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد
تو که نزدیک تر از من به منی می دانی
دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد
هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم
از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد
دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق
بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد
ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را
غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد
*************************************************************************************************
شد دفتر شعرم از تو سرشار ایدوست
بوی تو ز هر واژه پدیدار ایدوست

هر نقطه و سطر و جمله ی دفتر من
دارد اثرت زیاد و بسیار ایدوست

 


کلمات کلیدی :
¤ مهرنوش| ساعت 12:36 صبح یکشنبه 88/2/20
نوشته های دیگران ( )