سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و داستان


آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میذارن
آدما آدمو تنها میذارن
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
یادته اون عشق رسوا یادته
اون همه دیوونگی ها یادته
تو میگفتی که گناه مقدسه
اول و آخر عشق هوسه
آدما آخ آدمای روزگار
چی میمونه از شماها یادگار
دیگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم

نمی خوای بمونی توی این خونه
چشم تو دنبال چشمای اونه
همه حرفهای تو یک بهونه است
اون جهنمی که میگن این خونه است



کلمات کلیدی :
¤ مهرنوش| ساعت 12:4 صبح چهارشنبه 88/2/9
نوشته های دیگران ( )