سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و داستان


عاشقی رابر دلم بخشید ورفت

عشق رادر قلب من او دیدو رفت

من به یادش روز وشب سر می کنم

بی وفا اندوه مرا او دیدورفت

با سکوتش قلب من دیوانه تر شد

بی صدا از پیش من خندید ورفت

اشک باران شد زمین از رفتنش

اشک را در چشم من او دید ورفت

عشق را در چشم من باور نکرد

عشق را از قلب من او دید ورفت

سفر همیشه قصه رفتن و دلتنگیه

به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه

همیشه یه نفر میره و آدمو تنها می زاره

میره و یه دنیا خاطره پشت سرش جا می زاره

همیشه یه دله غریب یه گو شه تنها می مونه

یکی مسافر و یکی این ور دنیا می مونه

بیا و برای کوچه ای که بی تو لبریز غمه

ابری تر از آسمونش ابرای چشمای منه

بیا واسه خونه ای که محتاج عطر تن توست

بیا واسه پنجره ای که عاشق دیدن توست

بیا بیا..



کلمات کلیدی :
¤ مهرنوش| ساعت 11:5 عصر چهارشنبه 88/2/2
نوشته های دیگران ( )